لذت شیرین کیک پزی همراه با نگار

من نگار رزاقی هستم

من نگارم و توی ۲۴ فروردین سال ۱۳۷۱ به این دنیای زیبا اومدم .

هنر روحم رو جلا میده و هر چیز زیبایی یادآوری دنیای زیباییه که خدا برامون خلق کرده .

وقتی درسم رو در رشته معماری تموم کردم با مادر یک کافه خیلی زیبا و خودمونی توی تهران زدیم کارم خلق هنر روی خوراکی ها و نعمت گپ و گفت و دوست پیدا کردن بود .

توی کافمون هر روز جشن تولد داشتیم منم از بچگی عاشق کیک تولد بودم اینو بی اغراق می گم تمام تولد و کادو تولد و جشن و دورهمی ها برام یک طرف بود و انتخاب کیک تولدم یک که هفته قبل با مامانم انجامش می دادیم یک طرف ؛ راستی اینم بگم مامانم حسابی آشپز و قناد خوبیه .

تو زمان کافه وقتی دیدم می تونم کیک تولد برای مشتری هام درست کنم ؛ دست به کار شدم و برای مشتری های کافه خودم کیک تولد خونگی خامه ای درست می کردم ؛ چه روزای خوبی الان که یادشون می افتم از خدا خیلی تشکر می کنم بابت تمام تجربه های زندیگم .

سال ۹۵ پدر بزرگم خیلی مریضی بود و مامانم باید ازش نگه داری می کرد و کافه زیبامون که اسمش هم کافه چهارخونه بود و همه مشتری ها صاحب این خونه بودن رو واگذار کردیم به ی خانومی که اون ها در خدمتشون باشن ؛ من رفتم سراغ علاقه اصلی خودم .

درست حدس زدی کیک پزی ؛ شروع کردم به فروش کیک تولد و … توی اینستاگرام روزای اول رو یادم میاد تنها کسی که باور داشت میشه توی اینستاگرام کیک فروخت توی اطرافیانم خودم بودم ؛ همیشه اولش ایمانمون به اندازه اخرش نیست ؛ حدود ۶ ماه توی آشپزخونه مامانم کیک تولد می فروختیم که بعدش به یک کافه قنادی پیشنهاد دادم کافتون رو با هم شریک بشیم که اونم قبول کرد ؛ ورود حرفه ای من به حوضه کیک پزی از همون جا اتفاق افتاد .

بعد از ۴ ماه خدا مسیرم رو تغییر داد و کافه رو از دست دادم و کلی ناراحت شدم ولی بعدا فهمیدم قرار بوده خدا عنایت خدمتگذاری به جامعه بیشتری از مردم رو به من بده .

آقا سپهر قصه من هم توی همه راه همراهم بوده به غیر از روزی که گفتم می خوام توی اینستاگرام کیک بفروشم و گفت اصلا نمیشه و هیشکی نمی خره و …. با هم یک کارگاه کوچیک زیر پله ای با سرمایه خیلی خیلی کم راه انداختیم تمام پس اندازمون رو سرمایش کردیم .

آقا سپهر قصه من که دیده بود نه میشه توی اینستاگرام هم فروش خوبی داشت برای من یک وب سایت خوب زد که بعد از مدتی فروش عالی هم از اینستاگرام و هم از سایت به وجود اومد تونستیم یک سیستم تولید و فروش و حمل و نقل کار آمد ایجاد کنیم که روزای آخرش ۹ نفر تمام تلاششون رو می کردن که توی روزای تولد و …همون حال خوبی که من توی بچگی از خرید کیک تولد حس می کردم رو تجربه کنن.

توی سال ۹۹ لازم دونستم آموزش ویدیویی خوب درست کنم ؛ از بی آگاهیم داخل همون پیج فروشگاهی این کار رو کردم و نتیجه ای که می خواستم رو ثمر نداشت ؛ به کمک و همراهی یک مشاور خوب به لطف خدا تمام تمرکز رو بر آموزش و ارتقا سطح کیک پزی گذاشتم .

توی این راه زیبا دوستان خیلی زیادی پیدا کردم هر روز پیام های اینستاگرامم و باز می کنم و با عشق با خودم در کالبد های دیگر ارتباط برقرار می کنم و توی تک تک لحظه های زندیگ انرژی مثبتی که دوستانم برایم فرستاده اند رو تبدیل به سوخت رسالتم کرده ام .

من نگار هستم و این یکی از بعد های زندگیم هست که خیلی دوستش دارم ؛ ما اینجا هر کداممون یک قصه ای داریم ؛ این قصه کاری من تا به امروز بود برام آرزو کن آخر این قصه هم به شیرینی اولش باشه منم برات آرزو می کنم تا قصه زندگی تو شیرین تر از زندگی من باشه .